گسترش اندیشه های استاد محمد بهمن بیگی

یکی از نیایش های روزهای من این است که ؛ چه خوب شد من به ایل خدمت کردم " محمد بهمن بیگی "

گسترش اندیشه های استاد محمد بهمن بیگی

یکی از نیایش های روزهای من این است که ؛ چه خوب شد من به ایل خدمت کردم " محمد بهمن بیگی "

کتاب شناسی استاد

عرف و عادت در عشایر فارس
محمد بهمن بیگی، چاپ دوم، شیراز، انتشارات نوید، 1381 (چاپ اول، تهران 1324)، 135 ص. رقعی.

عرف و عادت در عشایر فارس

محمد بهمن بیگی، چاپ دوم، شیراز، انتشارات نوید، 1381 (چاپ اول، تهران 1324)، 135 ص. رقعی.

استاد بهمن‏بیگی اثر حاضر را درست 60 سال پیش، زمانی که حدود جوانی 20 ساله بود، نوشته‏است. کتاب از چنان اهمیتی برخوردار بوده که در همان سال انتشار، مورد توجه نویسندگان بزرگ و نشریات معتبر ادبی - علمی قرار گرفت.

چاپ دوم اثر، در فاصله‏ای 57 ساله و درسال1381 منتشر شد. بهمن بیگی در مقدمه این چاپ به علل تأخیر چاپ دوم کتاب اشاره کرد و مشکلات را بر شمرده‏است. نویسنده دراین کتاب، با نگاهی از درون، خواننده را با آداب و عادات و اخلاق و رسوم و همچنین دیگر جنبه‏های متنوع زندگی ایل بزرگ قشقایی در دوره تألیف کتاب آشنا می‏کند. از آنجا که موءلف، آگاه به مسائل حقوقی بوده، در مبحث اول کتاب، موضوع عرف و عادات را از نظر حقوق مدنی، کیفری، آیین دادرسی، حقوق اداری و سیاسی اجتماعی در بین ایلات و عشایر فارس مورد بحث قرار داده و در مبحث دوم

که اندکی مختصرتر است، به ذکر عقاید وافکار عشایر فارس پرداخته و در برخی موارد، آداب و رسوم عشایر فارس را با قوانین و رسوم ملل قدیم مقایسه و تطبیق کرده‏است.

استاد بهمن بیگی در این اثر، ضمن بیان بی‏سروسامانی عشایر جنوب در آن سال‏ها، درمان دردهای بزرگ عشایر را تنها در سایه مهر و محبت و تعلیم و تربیت دانسته و اعلام داشته: «برای جلوگیری از این همه سرگردانی و گمراهی، راهی جز ایجاد مدارس سیار و فراوان وجود ندارد.»

 

 

بخارای من ایل من

محمد بهمن بیگی، چاپ سوم، تهران، انتشارات آگاه، 1369 (چاپ اول 1368)، 348 ص، رقعی.

بهمن‏بیگی در این اثر، غرض اصلی از نگارش کتاب را بازنمودن احوال ایلات فارس بویژه ایل قشقایی ذکر کرده‏است. بخارای من ایل من، از 9 دستانواره کوتاه، جذاب و دلنشین تشکیل شده‏است. آغازین اثر این مجموعه «بوی جوی مولیان» است. موضوع این داستان مستند، سرگذشت مولف از دوران کودکی و تبعید پدر و مادر وی به تهران تا هنگام بازگشت او به ایل است. در یکی از روزهای گرم تابستان شهر که فکر یار و دیار و هوای خوش ییلاق ایل در ذهن نویسنده خلجان داشته، نامه‏ای پر مهر از برادر، او را دگرگون می‏کند و به تعبیر نویسنده، نامه برادر، با او همان می‏کند که شعر و چنگ رودکی با امیرسامانی کرد. چنین بود که بهمن بیگی به همه زرق و برق‏ها و جاذبه‏های شهر پشت پا می‏زند و به «بخارای خود» به «ایل» می‏پیوندد. موءلف دراین اثر، با نثری شیوا که به شعر پهلو می‏زند، طی دستانواره‏هایی پرکشش، ضمن توصیف طبیعت زیبای سرزمین عشایر قشقایی، خواننده را با آداب و رسوم، معتقدات و مسائل و مشکلات مردم و بویژه زنان ایل و مصایب آنها آشنا می‏کند.

آل/ ترلان/ ایمور/ وطن/ شکار ایلخانی و شیرزاد/ ملا بهرام/ گاو زرد و «آب بید» برخی از داستان‏های کوتاه این مجموعه جذاب است.

اگر قره‏قاج نبود

محمد بهمن بیگی، چاپ دوم، تهران، انتشارات باغ آینه، 1377(چاپ اول/ 1374)، 206ص، رقعی.

هفده خاطره و حکایتی که در این مجموعه فراهم آمده‏است، همچون اثر دیگر نویسنده: «بخارای من ایل من» هریک حاوی مطالبی جذاب است که قلم سحار نویسنده، رنگی از خیال و خاطره بر آن پاشیده‏است.

نام کتاب از دهمین خاطره این مجموعه گرفته شده‏است. قره‏قاج رودخانه پربرکت و زیبایی درخطه فارس است که از ارتفاعات «بن رود» سرچشمه می‏گیرد و تا سواحل خلیج‏فارس گسترده‏است.

بهمن بیگی در داستانواره اگر قره‏قاج نبود، ابتدا از ملال خود از ماندن در ایل و سپس از قصد خود برای سفر به سرزمین‏های دور خبر می‏دهد و به دنبال آن، به شرح جاندار و زیبایی از حکایت روزی می‏پردازد که سوار بر اسب محبوبش «سمند» دچار توفان می‏شود، به آب رودخانه «قره‏قاج» می‏زند و با دشواری به کمک سمند به ساحل سلامت می‏رسد، به شهر می‏آید، به اروپا و آمریکا می‏رود. زیبایی‏های طبیعی غرب را می‏بیند، اما هیچ‏گاه زیبایی قره‏قاج را از یاد نمی‏برد. نامه‏هایی که از خویشانش برایش ارسال می‏شود، بی‏تابی اورا برای بازگشت به وطن و به ایل صدچندان می‏کند و سرانجام به اندیشه حرکت از غرب و فرار به سوی ایل می‏افتد و درآخرین نامه‏اش از آمریکا خطاب به خانواده‏اش می‏نویسد: «... تاب و طاقت دوری شما را ندارم. تاب و طاقت دوری ایلم و وطنم را ندارم. با اولین بلیط هوایی که به دستم می‏آید حرکت می‏کنم. پیام مرا به گوش امواج قره‏قاج برسانید.

قره‏قاج، تو می‏خواستی غرقم کنی ولی من دست از دامنت برنمی‏دارم. من ترا بیش از همه رودهای روی زمین دوست می‏دارم. من یک موج کوچک ترا به صدها الب، هودسن و پوتوماک عوض نمی‏کنم.

قره‏قاج، می‏آیم ولی این بار می‏کوشم که بی‏گدار به آب نزنم و با کمک خداوند نهال‏های تازه‏ای در کنارت بنشانم و پل‏های استوار برایت دست و پا کنم.»

پارچه سلیکا، هدیه گرگین خان/ آهنگ گرایلی/ داستان ما و «فریدون/ حساب حافظ از دیگران جداست/ پدر و پسر/ و «بستان کردستان» عناوین برخی از خاطره‏های داستانی این مجموعه است.

به اجاقت قسم

محمد بهمن‏بیگی، چاپ سوم. شیراز، انتشارات نوید، 1382 (چاپ اول 1379)، 271 ص، مصور، وزیری.

«به اجاقت قسم» دربرگیرنده خاطرات آموزشی استاد بهمن بیگی بنیانگذار آموزش عشایر ایران است. این اثر از 21خاطره آموزشی تشکیل شده و عنوان آن، از سیزدهمین خاطره این مجموعه انتخاب شده‏است.

نویسنده در مقدمه این اثر تحت عنوان «چگونه به شرح چگونگی آموزش از آهنگ خویش به فرزندان عشایر و بیان تجربه‏هایش پرداخته و درحقیقت کلیدهای کامیابی خود را در راه دشوار تعلیم و تربیت عشایر به دست داده و می‏نویسد:«... یاران و دوستان من دست بردار نیستند و پیوسته می‏پرسند چگونه؟! من دراین کتاب سعی کرده‏ام که با گزارش پراکنده قسمتی از خاطرات آموزشی خودم، فراز و نشیب‏های راه رفته‏ام را به پرسندگان و دوستداران تعلیم و تربیت نشان دهم و به آنان بگویم چگونه!»

بهمن بیگی در نخستین اثر خود«عرف و عادت در عشایر فارس» درباره اعتقاد افراد ایل به «اجاق» می‏نویسد:«در آتش‏پرستی ملل باستانی گیتی نیز آثاری درمیان ایلات وجود دارد. افراد ایلات به اجاق خانه و خانواده عقیده کاملی دارند و آن را گاهی منبع آثار و صاحب قدرت می‏پندارند و عده‏ای از خانواده‏ها را صاحب اجاق پرفروغ‏تر و قوی‏تری می‏دانند و نسبت به چنین خانواده‏هایی بویژه خیانت را خطرناک می‏شمارند... قسم به اجاق و به هر کانونی که در آن آتشی افروخته باشد معمول است و این قسم‏ها به اقتضای ایمانی که بدان دارند، می‏تواند مدعی یا منکر را قانع نماید. اجاق مردی را که فرزند نداشته‏باشد «کور» یعنی خاموش می‏دانند و به حال او تأسف فراوان می‏خورند...»

معلم بی‏تصدیق/ آموزگار ایلی/ مقررات دست‏وپاگیر/ آموزش عشایر و زنان/ آموزش عشایر و سازمان برنامه/ خدمت و تهمت/ و «چگونه شیراز مرکز آموزش عشایر کشور شد» عناوین بخش‏هایی از خاطرات این مجموعه‏اند.

برای معرفی سبک و سیاق یک نویسنده وآگاهی از محتوا و کم وکیف آثارش، هیچ چیز چون ارایه نمونه‏های از کارهای او نیست.

طلای شهامت

بهمن بیگی،محمد،1299،طلای شهامت،چاپ اول :تابستان 1386-انتشارات نوید شیراز

مقدمه این کتاب اینچنین استک

من پس از ظهور انقلاب،با آنکه بدخواهانی داشتم به امید خداوند وبه امید خدماتی که کرده بودم ،در ایران ماندم .

لیکن در همان هفته های نخست دریافتم که شیراز عزیز شهر آرام و آسوده ای برایم نیست.

به تهران رفتم و بی خبر از این و ان در خانه ی یکی از دوستان وفادارم جای گرفتم .

تنهابودم وبیکار .در بیم و هراس بودم و گرفتار.مطالبی از اوضاع و احوال خود نگاشتم و نگاه داشتم .

اینک آن نوشته ها را به ضمیمه مقالات دیگری که قبل و بعد از انقلاب نگاشته بودم و در جایی انتشار نیافته بود ،در این کتابچه منتشر می کنم .

استاد محمد بهمن بیگی در چهار اثری که از سال 1324 تا 1379 به چاپ سپرده است، مشاهدات، تجربیات، گزارش‏ها و خاطرات خود را با نثری دلاویز و تکامل یابنده در دسترس خوانندگان آثارش نهاده است. برخی از این آثار، آشکارا رنگی از مشاهده و پژوهش دارند: (عرف و عادت در عشایر فارس)، در برخی دیگر، شیوه گزارش‏نویسی و روایت بر اثر، چیره است: (به اجاقت قسم)، دراین میان، دو اثر «بخارای من ایل من» و «اگر قره قاج نبود» حال و هوای دیگر دارند. دراین دو اثر، با رنگین کمانی از حدیث نفس و خیال و خاطره مواجهیم؛ مجموعه‏ای که بیشتر به داستانواره‏های کوتاه شبیه‏اند.

بهمن بیگی در مقدمه «بخارای من ایل من» با اشاره به هدف خویش از نگارش این اثر آورده است: حق این بود که با دقت و موشکافی یک محقق دست به کار شوم و به خصوص درباره آموزش عشایری که کاری دشوار و بدیع بود، تجارب خویش را در اختیار پویندگان تعلیم و تربیت بگذارم. ولی نمی‏دانم چرا و چگونه قلم به فرمانم نرفت و به یک نوع داستان‏سرا گرایش یافت و نمی‏دانم چه مصلحتی در کارش بود. در قطعات آخر کتاب که گزارش گونه است، به دامن داستان آویخت، شاید انگیزه‏اش این بود:

بهتر آن باشد که سر دلبران

گفته‏اید در حدیث دیگران

نام این «دیگران» در بخارای من ایل من «در داستان مرگ مهترخانه»، «وطن» و «دشتی»، به ترتیب: «محمود»، «بهزاد» و «کهزاد» است و خواننده با اندکی تامل در صفاتی که نویسنده برای این هر سه شخصیت آورده، در می‏یابد که این هر سه شخصیت یک شخص و آن شخص، کسی جز استاد بهمن بیگی نیست.

www.bahmanbeigi.blogsky.com

وحید استوار

 

نظرات 2 + ارسال نظر
... شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 22:34

به تو چه یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 21:43

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد